دانلود اهنگ ها به همراه متن اشعار در ادامه مطلب...
دانلود اهنگ ها به همراه متن اشعار در ادامه مطلب...
مشاهده در ادامه مطلب....
مجموعه آهنگ های منتشر نشده زنده یاد ناصر عبدالهی در آلبومي با نام رخصت با 3 کیفیت ....
( به همراه تمامي كاور هاي اين مجموعه )
دانلود در ادامه مطلب
منبع:www.musicbaran26.in
آلبوم جدید ، فوق العاده زیبا و شنیدنی گوگوش به نام اعجاز ...
( ترانه سرا : روزبه بمانی ، رها اعتمادی . آهنگ و تنظیم : علیرضا افکاری ، بابک سعیدی ، حسن شماعی زاده )
با 4 کیفیت
دانلود در ادامه مطلب....
منبع:www.musicbaran26.in
خوشه چین یکی از زیبا ترین آهنگ هایی هست که در تاریخ موسیقی ایران تولید شده است. همینک سه اجرای زیبا از این آهنگ را می توانید دانلود نمایید:
۱ – با صدای مخملین استاد زنده یاد بنان
دانلود تصنیف خوشه چین با صدای استاد بنان
۲ – اجرای استاد سالار عقیلی
دانلود تصنیف خوشه چین با صدای استاد عقیلی
۳ - اجرای زنده یاد ایرج بسطامی
گلپونه ها ، گلپونه ها ، غمها مرا کشت
گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت
گلپونه ها نا مهربانی آتشم زد
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد
خواننده : ایرج بسطامی - آهنگ ساز : حسین پرنیا - شاعر : هما میرافشار
ایرج بسطامی (۱۳۳۶ -۱۳۸۲) در شهرستان بم متولد شد و طی حادثه زمینلرزه بم در تاریخ ۵ دی ۱۳۸۲ در خانه پدری خود در همین شهر درگذشت. وی به فراگیری مبانی موسیقی نزد پرویز مشکاتیان پرداخت.
دانلود آهنگ در ادامه مطلب..
اجرای خیلی قدیمی آهنگ مرد تنها با صدای فرهاد مهراد
آهنگساز :اسفندیار منفرد زاده
دانلود در ادامه مطلب
یکی از دوستام تعریف می کرد : "با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء 5-6 ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم .یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی. خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم...سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی...رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت...! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!
نتیجه اخلاقی: وقتی دیگران درکتون نمیکنند،
یه کاری کنید درکتون کنند.!!!
مشاهده در ادامه مطلب
از نصایای بنده خدا به بچه اش :
با هرکس به اندازه ی شعورش برخورد کن
نه به اندازه ی شعورت !
بقیه در ادامه مطلب..
خوشبختی من پیدا کردن “ تو ” از میان این همه ضمیر بود . . .
نازنین تر ز تو کَس نیست که یادش بکنم / سر و دل عاشق یک ناز نگاهش بکنم
تا زمین هست و زمان هست بگویم ای دوست / تو عزیزی و عزیزان به فدایش بکنم . . .
در ابتدا با مقدار کم شروع کنید. اگر برای بار اول، بدون درد حرکات را انجام دادید، برای بار دوم تعداد حرکات را بیشتر کنید. به طور کلی، در حدود ۳۰ دقیقه هر روز ورزش کنید.
پیاده روی باعث کاهش درد مفاصل و تقویت عضلات پا می شود و انعطاف پذیری بدن را بهبود می بخشد و برای قلب نیز بسیار خوب است........
بقیه در ادامه مطلب
جدیدترین آپدیت های nod32 پنج شنبه ۹ شهریور ماه ۹۱
Username: TRIAL-70949286
Password: xjbscpm6d2
Username: TRIAL-70949289
Password: hdhu6cx36a
Username: TRIAL-70949338
Password: ntc4xnj862
بقیه در ادامه مطلب
بقیه عکسها در ادامه مطلب...
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را
آه ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم
از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را
عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو
یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشقش تازه فتح رقیبش را
آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را
راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیــــاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
داوید ویا ستاره بارسلونا پس از مدتها دوری بدلیل مصدومیت با زدن گل شادیش را با عکس خانواده اش در روی پیراهنش نشان داد.
داويد ويا:((بدون شما غير ممکن!)).
بقیه در ادامه مطلب
عدالت خدا
زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام) آمد و گفت: "اى پیامبر خدا! پروردگار تو ظالم است یا عادل؟" داوود(ع) فرمود: "خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟"
ن گفت: "من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم."
هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود(ع) را زدند. حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود(ع) آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: "این پول ها را به مستحقش بدهید." حضرت داوود(ع) از آن ها پرسید: "علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به این جا آورده اید چیست؟"
عرض کردند: "ما سوار کشتى بودیم که طوفانى برخاست. کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم. ناگهان پرنده اى را دیدیم که پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت. آن را گشودیم و در آن شال بافته ای دیدیم. به وسیله آن، محل آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم. ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى صدقه بدهى.
حضرت داوود(ع) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاه تر از دیگران است.
و اوست آن کس که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد. چه اندک سپاسگزارید.
سوره مؤمنون - آیه 78
ایا تا به حال به این اندیشیده اید که چرا هرگز در هیچ گزارش یا رسانه خارجی در مورد اینکه بستنی ، این لیسیدنی پرطرفدار، در کجا و توسط چه کسی ساخته شد هیچ حرفی به میان نیامده ؟! جواب این سوال در کتاب `مردم دوران مشروطه` در قفسه های خاک گرفته کتابخانه ملی موجود است که نیز افتخار دیگری است برای ما ایرانیان .
داستان از اینجا شروع میشه که فردی به نام کریم باستانی ملقب به کریم یخ فروش پسر جوانی از شهر ری در بازار آن زمان (خیابان جمهوری امروز) بساط یخ فروشی داشت . یکی از مشتریان غالبا دائمی کریم کارمندان سفارت انگلستان در همان حوالی بودند . این مواجهه هر روزه کارمندان با کریم رابطه صمیمانه را بین آنها پدید آورد . کارمندان برای کریم که انگلیسی بلد نبود نام کریم یخی یا همان به گفته خودشان آیس کریم را برگزیدند . در اواسط درگیریهای دوران مشروطیت کریم برای جلب بیشتر مشتری اقدام به پخش یخ در بهشت مبادرت ورزید . و در همین دوران و برای اولین بار با مخلوط کردن شیر و یخ و زرده تخمه مرغ و گلاب و شیره ملایر اولین بستنی تاریخ بشریت را ساخت. که مورد استقبال اهالی بازار و همسر سفیر انگلیس قرار گرفت مغازه ای در همان حوالی توسط سفیر انگلیس به کریم اهدا شد که بر سر در آن به زبان انگلیسی اسم فامیل کریم ( باستانی ) bastani نوشته شده بود که ایرانی ها به اشتباه بستنی می خواندند . در زمان افتتاح فروشگاه سفیر انگلیس با گفتن :
we name it after you
اسم محصول را به احترام کریم آیس کریم گذارد
میرزا حسن*خان مستوفی , مستوفی*الممالک دوران مشروطیت ، در کتاب خاطراتش مینویسد این پدرسگ ( کریم باستانی ) لیسیدنیی ساخته است از سردابهای یزد سردتر ، از لب یار شیرین تر، از پنبه خراسان نرمتر. سالها بعد کریم با یکی کارمندان سفارت انگلیس به نام الیزابت بسکین رابینز ازدواج کرده و به انگستان و بعد از آن به امریکا مهاجرت میکند .
مشاهده در ادامه مطلب
۲۰۱۲٫۰۸٫۲۶(یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۱)
آهنگ جدید و فوق العاده زیبا و شنیدنی گوگوش با نام اعجاز . . .
دانلود آهنگ در ادامه مطلب...
منبع :www.musicbaran24.in
بقیه عکسها در ادامه مطلب
بقیه عکسها در ادمه مطلب
Cut the Rope Experiments HD v1.1.4
گل های مایع
...
بقیه عکسها در ادامه مطلب
یک مطلب جالب در مورد اینکه آیا کامپیوتر شما زن است یا مرد !!!!!!
شقایق گفت : با خنده ، نه بیمارم ، نه تب دارم
اگر سُرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که، زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش ، پیدای پیدا بود ،
ز آنچه زیر لب می گفت ، شنیدم سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود
طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد
از آن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت : بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده ؛ که افتاد چشم او ناگه
به روی من ، بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را رو به بالاها تشکر از خدا می کرد
پس از چندی هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش ، تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد ؟
در این صحرا که آبی نیست به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز دوایی نیست
از این گل که جایی نیست ؛
خودش هم تشنه بود اما!! نمی فهمید حالش را
چنان می رفت و من در دست او بودم
وحالا من تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود، با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد :
بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
دانلود در ادامه مطلب...
من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور
در دلش موج می زند اما سکه صدقه رهگذر
خودخواهی آن را می خشکاند احساس کرده ام.
- چارلی چاپلین -
مغازه داری روی شیشه مغازه اش اطلاعیه ای به این مضمون نصب كرده بود؛
"توله های فروشی".نصب این اطلاعیه ها بهترین روش برای جلب مشتری، بخصوص مشتریان نوجوان است، به همین خاطر خیلی بعید بنظر نمی رسید وقتی پسركی در زیر همین اطلاعیه هویدا شد و بعد از چند لحظه مكث وارد مغازه شد و پرسید :
"قیمت تولهها چنده؟"
مغازه دار پاسخ داد: "هر جا كه بری قیمتشون از ٣٠ تا ٥٠ دلاره".
پسرک دست در جیبش كرد و مقداری پول خرد بیرون آورد و گفت: من ٢ دلار و ٣٧ دارم، میتوانم یه نگاهی به توله ها بیندازم؟
صاحب مغازه پس از لبخندی سوت زد، با صدای سوت، یك سگ ماده با پنج توله فسقلیاش كه بیشتر شبیه توپهای پشمی كوچولو بودند، پشت سر هم از لانه شان بیرون آمدند و توی مغازه براه افتادند. یكی از توله ها به طور محسوسی می لنگید و از بقیه توله ها عقب میافتاد. پسر كوچولو بلافاصله به آن توله لنگ كه عقب مانده بود اشاره كرد و پرسید:
" اون تولههه چشه؟"
صاحب مغازه توضیح داد كه دامپزشك بعد از معاینه اظهار كرده كه آن توله فاقد حفره مفصل ران است و به همین خاطر تا آخر عمر خواهد لنگید. پسر كوچولو هیجان زده گفت:
" من همون توله رو می خرم".
صاحب مغازه پاسخ داد: "نه، بهتره كه اونو انتخاب نكنی. تازه اگر واقعاً اونو می خوای، حاضرم كه همین جوری بدمش به تو".
پسر كوچولو با شنیدن این حرف منقلب شد. او مستقیم به چشمان مغازه دار نگریست و در حالی كه با تكان دادن انگشت سبابه روی حرفش تاكید میكرد گفت:
" من نمی خوام كه شما اونو همین جوری به من بدید. اون تولههه به همان اندازه توله های دیگه ارزش داره و من كل قیمتشو به شما پرداخت خواهم كرد.
در واقع، ٢ دلار و ٣٧ سنت شو همین الان نقدی میدم و بقیه شو هر ماه پنجاه سنت، تا این كه كل قیمتشو پرداخت كنم".
مغازه دار بلافاصله گفت: "شما بهتره این توله رو نخرید، چون اون هیچوقت قادر به دویدن و پریدن و بازی كردن با شما نخواهد بود".
پسرك با شنیدن این حرف خم شد، با دو دستش لبه شلوارش را گرفت و آن را بالا كشید. پای چپش را كه بدجوری پیچ خورده بود و به وسیله تسمه ای فلزی محكم نگهداشته شده بود، به مغازه دار نشان داد و در حالی كه به او مینگریست، به نرمی گفت:
" می بینید، من خودم هم نمیتوانم خوب بدوم، این توله هم به كسی نیاز داره كه وضع و حالشو خوب درك كنه.
دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟
من در این آبادی پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید
پی نوری ، ریگی ، لبخندی
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جاییست.
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهاییست
که خبر میآرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاریست.
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
من در این آبادی پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید
پی نوری ، ریگی ، لبخندی
کفشهایم کو؟
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ
بوی هجرت می آید
بالش من آواز پر چلچله هاست
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم.
هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم و به سمی بروم که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یک نفر باز صدا زد: سهراب!
کفش هایم کو؟
دانلود آهنگ دز گلستانه شهرام ناظري لينك مستقيم (سرور اصلي)
دانلود آهنگ دز گلستانه شهرام ناظري (سرور 1)
دانلود آهنگ دز گلستانه شهرام ناظري (سرور كمكي)
با این آهنگ یه فضای روحانی پر از معنویت پر از احساس پر از تنهایی حس می کنی تنها و بی کسی حس می کنی از دنیا جدا شدی و به این دنیا تعلق نداری حس تعلیق جالبی تو فضای این آهنک هست شما رو مجاب می کنه تا آخرش گوش کنین و ازش لذت ببرین .البته باید اهل دل باشین وگرنه به کسایی که پاپ ایرونی گوش میکنن به هیچ وجه توصیه نمیشه چون درک نمی کنن چه زیباس و چه پر احساس . مخصوصا که با دکلمه ی قشنگ شهرام خیلی گوش نوازتر شده .
دکلمه شعرهای زیبای سهراب سپهری را با صدای زنده یاد خسرو شکیبایی آماده کردم.
دکلمه شعر صدای پای آب با صدای دلنشین خسرو شکیبایی
ـ معلم مدرسه اش به او گفته بود که زیادی احمق است و هیچ چیز یاد نخواهد گرفت...توماس ادیسون،دارنده امتیاز ۲۵۰۰ اختراع که مهم ترینشان لامپ الکتریکی است.
- از دفتر روزنامه ای که در آن مشغول کار بود،اخراج شد،چراکه رئیسش فکر می کرد تخیل،خلاقیت و ایده های خوبی ندارد...والت دیزنی،موسس شرکت والت دیزنی(آفریننده میکی موس،سفید برفی و...)و برنده ی ۲۲ جایزه اسکار.
- پس از جدایی از همسر،از دست دادن شغل و مرگ مادرش،کتابی نوشت که انتشارات مختلف ۱۲ بار آن را رد کردند...جی کی رولینگ،نویسنده ی سری کتاب های هری پاتر،پر در آمد ترین نویسنده ی تاریخ.
-تا ۴ سالگی قادر به حرف زدن نبود،اطرافیانش او را فردی غیر اجتماعی با رویا های احمقانه می شناختند...آلبرت اینیشتن،نظریه پرداز نسبیت و برنده جایزه نوبل فیزیک
در زبان انگلیسی واژه های
FriEND (دوست)
BoyfriEND (دوست پسر)
GirlfriEND (دوست دختر)
BestFriEND (بهترین دوست)
همگی سه حرف END (خاتمه) را بهمراه دارند.
اما کلمه FamILY (خانواده) سه حرف ILY را دارد که همان مخفف "I Love You" می باشد
و جالب است بدانید :
FAMILY= Father And Mother I Love You
تعداد صفحات : 2